- ۰۷ سنبله ۱۳۹۱
احمد عمران
معضل تازۀ نیروهای امنیتی کشور، افزایش حملات سربازان ارتش و پولیس بر همکاران خارجیِ آنهاست که پای رییس ستاد مشترک ارتش امریکا را به افغانستان کشاند. بعدتر هم شورای امنیت ملی کشور تشکیل جلسه داد و به مقامهای امنیتی دستور داد که برای حل این مشکل، اقدامهای لازم را آغاز کنند.
حملۀ سربازان کشور بر همکاران خارجی آنها هرچند ظرف سالهای گذشته کماکان وجود داشته، ولی در سال روان به شدت افزایش یافته است. بسیاری از کارشناسان به سه مولفۀ مهم در افزایش اینگونه حملات اشاره میکنند: نخست، نفوذ عناصری از طالبان و شورشیان مسلح به درون ساختارهای نظامی کشور؛ دوم، استخدام شماری از سربازان و منسوبان نیروهای امنیتی بهوسیلۀ گروههای شورشی و تندرو؛ و سوم، تفاوتهای فرهنگی میان نیروهای امنیتی افغانستان با همکاران غربی آنها.
حالا هر یک از موارد مطروحه را بررسی کرده و موارد دیگری را هم که در این خصوص میتوانند موثر باشند، مورد توجه قرار میدهیم تا در جریان یک بررسی کلی، به نتایج قناعتبخشی در خصوص معضل حملات کلاهسبزها بر کلاهآبیها دست پیدا کنیم.
موضوع نفوذ گروههای شورشی به ساختارهای امنیتی کشور، بحث تازهیی نیست. حداقل از سه سال به اینسو رسانهها و محافل سیاسی کشور در این خصوص گزارش و هشدار دادهاند. زمانی که بحث نفوذیها در درون ساختارهای امنیتی از سوی رسانهها و از جمله همین روزنامه مطرح شد، هنوز این معضل چنان حاد نشده بود که هر روز شاهد کشتن سربازانِ امریکایی بهوسیلۀ سربازان کشور باشیم. اگر از آنزمان آقای کرزی و همقطارانش هشدارهای رسانهها را جدی میگرفت و از آن به دشمنی با خود تعبیر نمیکرد، بدون شک مشکل به حدی نمیرسید که رییسجمهوری امریکا عملاً اظهار نگرانی کند و رییس ستاد مشترک ارتش کشورش را برای گفتوگو با مقامهای ما به افغانستان بفرستد.
سهلانگاری در مدیریت کلان کشور سبب شد که معضلی به نام جنگ کلاهسبزها علیه کلاهآبیها به وجود آید. یکی از اصلیترین برنامههای مخالفان مسلح، رخنه در درون ساختارهای امنیتی به هدف ضربه زدن به کل نظام بوده است. آنها به ویژه این برنامه را برای سال ۲۰۱۴ طرحریزی کردهاند که در نبود سربازان خارجی به سرعت بتوانند به اهداف استراتژیک خود در کشور نایل شوند. از سوی دیگر، حملات فعلیِ نفوذیهای گروههای مخالف ضمن اینکه میتواند نوعی جنگ روانی در داخل کشور تلقی شود، رعب و هراس را وارد فضای جامعه و نهادهای امنیتی میسازد. طالبان با استفاده از این رعب و هراس به اهدافی که برای خود تعیین کرده، بیشتر نزدیک میشود.
موضوع به استخدام درآوردنِ سربازان و منسوبان ارتش و پولیس، از برنامههای اصلی مخالفان برای نفوذ به ساختارهای نظامی کشور میتواند باشد. گروههای مخالف تلاش میکنند از طریق تطمیع، فشار و تهدید سربازان را مجبور به اجرای برنامههای خود کنند. گفته میشود مخالفان مسالح با بررسیهایی که صورت میدهند، افرادی را که بیشتر آمادۀ اجرای برنامههایشان میشوند، تشخیص داده و سپس وارد عمل میشوند. مورد سوم که به تفاوتهای فرهنگی اشاره دارد، عمدتاً از سوی مقامهای جامعه جهانی مطرح شده است. باراک اوباما رییسجمهوری امریکا زمانی که مسالۀ حملات حاد شد، در پاسخ به این معضل گفت که در حال حاضر نیروهای افغانستان مسوولیتهای امنیتی را از نیروهای امریکایی متقبل میشوند و این روند سبب میشود که این نیروها در همکاری نزدیکتر با هم کار کنند.
اما چنین همکاری نزدیکی، گاهی سبب بروز اختلافات در میان سربازان افغانستان با نیروهای خارجی میشود و حوادثی نظیر حمله به سربازان ناتو را بهوجود میآورد. بحث تفاوتهای فرهنگی البته در همین محدوده باقی نمیماند و میتواند دایرۀ وسیعی از برداشتها، تفاوتهای مذهبی، برخوردهای اجتماعی و نوع آموزش و پرورش را هم شامل شود. گاهی احتمال میرود که نوع برخورد سربازان امریکایی با همکارانشان در ارتش و پولیس ملی سبب بروزِ حساسیتها و عصبیتهایی شود و آنها را به واکنش های تند و خطرناک سوق دهد.
در کنار این مسایل نباید از موارد دیگری هم غفلت ورزید که احتمال افزایش این حوادث را سبب شده است. مدیریت نادرست امنیتی کشور که نتواسته انگیزه لازم را در نیروهای ارتش و پولیس برای مبارزه با تروریسم و افراطگرایی بهوجود آورد، میتواند یکی از مهمترین دلایل رشد بیسابقۀ کشتار نظامیان خارجی بهوسیلۀ همکارانشان باشد. دولت آقای کرزی هنوز تعریف دقیق و درستی از دوست و دشمن ارایه نکرده و نوعی سردرگمی و بلاتکلیفی را در این مورد در تمام نهادهای دولتی و از جمله ارگ ریاستجمهوری میتوان شاهد بود. شخص رییسجمهوری نمیخواهد که طالبان و گروههای تروریستی را دشمن خطاب کند. او خلاف این مساله، هر روز تلاش میورزد که از آنها رفع اتهام کند و چنین وانمود سازد که کشتار غیرنظامیان از سوی گروههای دیگری غیر از این گروهها صورت میگیرد. این مساله سبب میشود که تردید و دودلی نه تنها در میان نیروهای امنیتی به وجود آید، بلکه بخشهای وسیعی از جامعه نسبت به اهداف و نیات گروههای تروریستی به شک اندر شوند.
برادر خطاب کردنِ طالبان از سوی رییسجمهوری که در چندسال گذشته با اصرار تمام ادامه داشته، تنها یک نتیجه را بهبار آورده است و آن اینکه گروه طالبان از آن به نفع خود بهرهبرداریهای سیاسی و تبلیغاتی کند. گروه طالبان در مناطق دورافتادۀ کشور موجی از تبلیغات را در حول سخنان و اظهارات آقای کرزی به نفع خود بهراه انداخته و چنین وانمود میکند که حتا رییسجمهوری افغانستان هم در ته دل مشروعیت نظام را قبول ندارد. وقتی آقای کرزی خود را رییسجمهوری دستنشانده میداند، طالبان حق دارند که از مردم بخواهند در برابر رییسجمهور دستنشانده تمکین نکنند.
مساله دیگری که در رشد حملات کلاهسبزها بر کلاهآبیها نقش داشته، وضعیت پیچیده و سردرگم کشور است؛ وضعیتی که مشخص نیست آینده چه میشود. بیعدالتی و فقر که از عوامل اصلی این وضعیت است، میتوانند سبب رشد نارضایتی در صفوف نظامیان کشور شوند و آنها را وادارد که به جنگ نیروهایی بروند که عملاً برای حمایت آنها وارد کشور شدهاند.
Comments are closed.